خاطرات یک جهادگر

خاطرات یک جهادگر


200 روز پیش حسینعلی عظیمی از موسسین و اعضای هیات مرکزی جهاد سازندگی در وفاتی شهادت گونه به رحمت ایزدی شتافت.
فرصت فراغت ایام کرونا بهانه ای دستم داد تا بتوانم خاطرات او را بخوانم و با نکته های جالب توجهی از تاریخ انقلاب و مشکلات حکمرانی جمهوری اسلامی آشنا شوم 
خواندن «رسم جهاد»، سوالات مهمی که در همه ی این سالهای درگیری و لمس نزدیک اردوهای جهادی و زیست با محرومیت کشور مبتلابه ذهنم می شد را تفت می داد و گره های قبلی را به گره های بزرگتری وصل می کرد
گویی کسی داشت قطعات پازل را کنار هم می چید و به من نشان می داد 
‏ عظیمی در کتاب «رسم جهاد» که همزمان هم کتاب خاطرات او از جهاد سازندگی هم ارائه نظراتش پیرامون اداره ی کشور است به یک دال مرکزی اساسی به عنوان علت العلل مشکلات مناطق مختلف کشور و پیشرفت (توسعه ) کاریکارتوری کشور اشاره می نماید و همه چیز را ذیل آن تعریف می کند‏
 آنچه که در عرف از جهاد سازندگی در اذهان مانده است «جوانانِ فعال، مومن، انقلابی، پای کار و با نشاطی» است که حجم محرومیت برجای مانده از نظام سلطنت را می دیدند و در یک فضای انقلابی به کمک برای رفع این محرومیت ها بر می خاستند 
این تصویر هر چند که درست و نزدیک به واقع است اما یک تفاوت عمده با تصویر عطیمی دارد.
او تفاوت جهاد و تاسیس و نضج گرفتنش در کشور را در تمایز ساختاری و نوع نگاهش به اداره ی کشور می داند.
چیزی که در روایت عظیمی تحت عنوان «مدیریت منطقه ای» و در خلاف جهت «مدیریت بخشی» تعریف می شود.
‏این همان علت العللی است که عظیمی عمل نکردن به آن را عامل عقب ماندگی در سالهای پس از انقلاب  می داند
هر چند که مدیریت منطقه ای حرف جدیدی نیست و قرائتی از همان مدیریت فدرالی در دنیا یا نظامات ایالتی و ولایتی پیش از انقلاب سفید محمدرضا پهلوی است. اما تمایز در انسان تربیت شده در..‏
هر چند پیرامون صحت و درستی ادعای مدیریت مطلوب منطقه ای می توان بحث و گفت و گو کرد اما شاهدمثال های عظیمی همگی صحه بر این مطلب می گذارند که چگونه ذبح جهاد، به ذبح اداره ی درست در کشور انجامید. ذکر این شاهد مثال ها برای فهم بهتر سخن عظیمی خالی از لطف نیست
 بر خلاف روایت مرسوم که مرگ جهاد را در سال 79 و پس از ادغام در وزرات کشاورزی می داند، عظیمی به صراحت اشاره می کند که جهاد در سال 62 پس از تصویب و 63 پس از تاسیس عبارت کاریکاتوری ‎#وزارت_جهاد_سازندگی به مرگ مغزی دچار شد و تنها جنگ بود که با اندکی نفس مصنوعی برای مدتی زنده اش داشت
 عظیمی به صراحت بزرگترین حامی و بزرگترین دشمن جهاد را دو قطب اصلی ابتدای انقلاب یعنی شهید بهشتی و بنی صدر بیان می کند.
بهشتی (به عنوان نماینده امام در جهاد) فهم کرده بود که مدل بر جای مانده از پهلوی که میراث انقلاب سفید است نمی تواند برای اداره ی کشور مفید باشد. او به صراحت..
بیان کرده بود که باید به جهاد فرصت دهیم تا بعد از کسب تجربه موفق در اداره مناطق مختلف کشور این مدل را به عنوان مدل اداره کشور به سایر بخش ها تسری دهیم
همزمان بنی صدر به عنوان رییس دولت ازعبارت «غول بی شاخ و دم» برای جهاد استفاده می کردکه نشان میداد به خوبیِ بهشتی جهاد را شناخته‏ جهاد «همه» ی کشور را می خواست و این برای بنی صدری که تحمل دیدن رقیبی در حیطه ی خود را نداشت غیر قابل تحمل بود.
ذکر خاطرات فراوان از اختلافات و سنگ اندازی های دستگاه های «بخشی» دولتی در اولین دولت مستقر جمهوری اسلامی با نهاد «منطقه ای» انقلاب اسلامی موید همین معناست.‏..نظام مبتنی بر احکام اسلام با روحیه ی «جهاد» است که می تواند همزمان اسب پیشرفت (توسعه) را بتازاند.
 او در واقع معتقد است که ساختار مدیریت منطقه ای بستر فعالیت همان نیروهای جوان و پای کار و بانشاط هم هست و «انسان» و «ساختار» همزمان چرخ های پیش برنده ی توسعه ی کشورند
‏گفتن و شنیدن از حجم این خاطرات در این فضای کوچک توییتر نمیگنجد.
شاهد مثال های فراوان از کُندی و رخوت دستگاه های دولتی منتطر ابلاغیه مرکز و چابکی نهادی که تا دل روستاهای محروم میرفت و برای اداره ی منطقه، «نظام مسائل» مبتنی بر حضور میدانی احصا میکرد، در کتاب به وفور یافت می شود.‏
 با فراربنی صدر و شهادت بهشتی، جهاد بیش از آنکه دشمن لجوجش را از دست داده باشد، حامی بزرگش را از دست داد.
شنیدن جمله ی «مگر قانون اساسی افغانستان را نوشته اید» که به کنایه به اساسنامه ی جهاد گفته شده بود، نشان می داد دیگر کسی به اندازه ی بهشتی حامی نگاه مدیریت منطقه ای نیست‏این جمله را آنطور که عظیمی بیان می کند یکی از «بزرگان» کشور گفته بود.
عبدالله نوری و علی اکبر ناطق نوری نه تنها هیچ گاه نتوانستند جای خالی بهشتی را پر کنند بلکه در روند هضم و تکه تکه کردن جهاد نقش تسهیل گر را بازی کردند.
عبدالله نوری اولین ضربه را با حذف کمیته فرهنگی جهاد..‏.. با این استدلال که کار فرهنگی کار شماها نیست و روحانیون خود می دانند چه کنند به جهاد وارد کرد.
این جمله خود گویای همه چیز بود. عبدالله نوری از منطقی حرف می زد که پیشرفت (توسعه) را تکه تکه و بخشی می خواست و هیچ گاه در مخیله اش هم نمی گنجید که «توسعه، همه ی توسعه است»‏
 دیگر پس از مرگ واقعی جهاد در سال 62 و تاسیس کاریکاتوری به نام وزارت!! جهاد سازندگی، کسی به مدیریت منطقه ای فکر نکرد و جمهوری اسلامی نهاد از پی نهاد و سازمان از پی سازمان تاسیس و بنا نهاد که هر یک در مرکز ستادی داشتند و در مناطق و استان ها مابه ازای بخشیِ خود را تعریف می کردند‏و البته هماهنگ کردن نهادهای گوناگون ساخته شده که برخی بارها و بارها موازی یکدیگر فعالیت می کردند خود به عنوان «کار» تلقی می شد!!
‏انسان ساخته شده در جهاد ابتدای انقلاب در جنگ هشت ساله چنان شگفت آور خود را نمایاند که جمهوری اسلامی تا سالها می توانست از غنای «جهاد حل مساله» ی او بهره ها ببرد. شاهکار پل بعثت تنها یکی از همین نمونه هاست.
اما عظیمی با افسوسی عمیق از غلبه ی ساختار بر انسان سخن می گوید و..‏بیان می کند که آنهایی که در جنگ شهید نشدند یا توسط بیژن زنگنه (اولین وزیر جهاد) به وزارت نیرو برده شدند و در ساختار آنجا هضم شدند و یا با تحویل برخی پروژه های عمرانی و کشاورزی ذیل وزارت جهادِ پس از جنگ به دست فراموشی سپرده شدند.‏ طبیعی بود که انسان جهادی دهه شصت که «حل مساله ی منطقه ای» اولویت ذهنش بود در کوران اشرافیگری دولت ابتدای دهه هفتاد تبدیل به «مدیر تکنوکرات بخشی نگر» شود که شاید آنقدرها هم حل مساله محرومین برایش اولویت محسوب نمی شد‏ بیست سالی هست که از مرگ رسمی جهاد و تاسیس «بسیج سازندگی» می گذرد.
آنچه که من از کتاب عظیمی فهم میکنم این است که یکبار «انباشت تجربه» ارزشمند جهاد به دست ساختار غدار به اضمحلال رفت، اما اکنون و پس از بیست سال که جوانانی توانسته اند مسائل مناطق را ببینند، احصا کنند و ..‏و با آنها زیست کنند، زمان تغییر تجربه ی اداره ی کشور از «مدیریت بخشی» به «مدیریت منطقه ای» فرا رسیده است.
اگر که 1400 سوای همه ی بازیهای قدرت و سیاسی کاری های سیاسون «مرکز نشین» زمان رفتن به یک گام بالاتر در افق انقلاب اسلامی باشد،حتماتغییر ساختار مولفه ی مهم این پیشروی خواهد بود

نویسنده : امیر امیری فر

اخبار مرتبط

0 نظر

ارسال نظر

capcha